محمد بن محمد بن خضر بن سمری الزبیری شمس الدین المقدسی الشامی. از شاگردان قطب شیرازی یا قطب رازی. او راست: کتاب الغیاث فی تفسیر المیراث. کتاب ادب الفتوی. کتاب الظهیر علی فقه الشرح الکبیر. کتاب غرایب السیر فی علم الحدیث و الخبر. تهذیب الاخلاق فی مسائل الخلاف و الوفاق. اخلاق الاخبار فی مهمات الاذکار. رسائلی در خلاف و منطق و نحو با شروح. کتاب توضیح مختصر ابن الحاجب. حل کافیه ابن حاجب. حل خلاصۀ ابن مالک و غیر آن. وفات او در ذی حجۀ 808 هجری قمری بوده است
محمد بن محمد بن خضر بن سمری الزبیری شمس الدین المقدسی الشامی. از شاگردان قطب شیرازی یا قطب رازی. او راست: کتاب الغیاث فی تفسیر المیراث. کتاب ادب الفتوی. کتاب الظهیر علی فقه الشرح الکبیر. کتاب غرایب السیر فی علم الحدیث و الخبر. تهذیب الاخلاق فی مسائل الخلاف و الوفاق. اخلاق الاخبار فی مهمات الاذکار. رسائلی در خلاف و منطق و نحو با شروح. کتاب توضیح مختصر ابن الحاجب. حل کافیه ابن حاجب. حل خلاصۀ ابن مالک و غیر آن. وفات او در ذی حجۀ 808 هجری قمری بوده است
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و این مطاوع هشم است. (از اقرب الموارد) ، پیاپی آمدن بر کسی و فراگرفتن او را به دشنام و ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و این مطاوع هشم است. (از اقرب الموارد) ، پیاپی آمدن بر کسی و فراگرفتن او را به دشنام و ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جمال الدین ابومحمد عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری الانصاری الحنبلی، معروف به ابن هشام نحوی. مولد او بقاهره به سال 708 هجری قمری او نزد تاج تبریزی و تاج فاکهانی و علی بن حیان و شهاب عبداللطیف بن المرحل و ابوحیان علوم مختلفه فراگرفت و پنج سال پیش از مرگ از مذهب شافعی بحنبلی بگشت و تدریس مدرسه حنابله به او گذاشتند. و نیز در قبۀ منصوریه درس تفسیر می گفت. و ابن خلدون که معاصر او بوده گوید که ما در مغرب می شنیدیم که به مصر عالم عربیتی ظهور کرده موسوم به ابن هشام که بر سیبویه در نحو پیشی دارد. او راست: کتاب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب و این کتاب سالها در شرق و غرب کتاب درس طلاب عربیت بود و کتاب شذورالذهب فی معرفه کلام العرب. کتاب الاغراب فی قواعد الاعراب. موقد الاذهان و موقظ الوسنان. کتاب الالغاز. کتاب الروضهالادبیه و آن شرح شواهد لمع ابن جنی است. قطر الندا و بل الصدا. کتاب جامعالصغیر فی النحو. اعتراض الشرط علی الشرط. فوح الشذا فی مسئله کذا. شرح القصیده اللغزیه. اوضح المسالک که بغلط به نام توضیح معروف شده است در شرح الفیۀ ابن مالک. شرح قصیدۀ بانت سعاد. شوارد الملح و موارد المنح. مختصر الانتصاف من الکشاف. رساله ای در نصب بعض کلمات. رساله ای راجع به منادی در نه آیه از آیات قرآن ورسائل دیگر که با کتاب الاشباه و النظائر سیوطی به طبع رسیده است. وفات او بقاهره در سال 761 بوده است
جمال الدین ابومحمد عبدالله بن یوسف بن احمد بن عبدالله بن هشام المصری الانصاری الحنبلی، معروف به ابن هشام نحوی. مولد او بقاهره به سال 708 هجری قمری او نزد تاج تبریزی و تاج فاکهانی و علی بن حیان و شهاب عبداللطیف بن المرحل و ابوحیان علوم مختلفه فراگرفت و پنج سال پیش از مرگ از مذهب شافعی بحنبلی بگشت و تدریس مدرسه حنابله به او گذاشتند. و نیز در قبۀ منصوریه درس تفسیر می گفت. و ابن خلدون که معاصر او بوده گوید که ما در مغرب می شنیدیم که به مصر عالم عربیتی ظهور کرده موسوم به ابن هشام که بر سیبویه در نحو پیشی دارد. او راست: کتاب مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب و این کتاب سالها در شرق و غرب کتاب درس طلاب عربیت بود و کتاب شذورالذهب فی معرفه کلام العرب. کتاب الاغراب فی قواعد الاعراب. موقد الاذهان و موقظ الوسنان. کتاب الالغاز. کتاب الروضهالادبیه و آن شرح شواهد لمع ابن جنی است. قطر الندا و بل الصدا. کتاب جامعالصغیر فی النحو. اعتراض الشرط علی الشرط. فوح الشذا فی مسئله کذا. شرح القصیده اللغزیه. اوضح المسالک که بغلط به نام توضیح معروف شده است در شرح الفیۀ ابن مالک. شرح قصیدۀ بانت سعاد. شوارد الملح و موارد المنح. مختصر الانتصاف من الکشاف. رساله ای در نصب بعض کلمات. رساله ای راجع به منادی در نه آیه از آیات قرآن ورسائل دیگر که با کتاب الاشباه و النظائر سیوطی به طبع رسیده است. وفات او بقاهره در سال 761 بوده است
محمد بن احمد بن هشام بن ابراهیم اللخمی الاندلسی السبتی اللغوی النحوی. سیوطی در طبقات النحاه از او نام برده و تآلیف او را ذکر کرده و گوید در557 هجری قمری حیات داشت. و ابن دحیه نیز در المطرب من اشعار اهل المغرب در دوازده معنی خال، شعری از ابن هشام آورده است. او راست: کتاب المدخل الی تقویم اللسان. کتاب تعلیم البیان. کتاب الفصول و الجمل فی شرح ابیات الخمل. کتاب النکت علی شرح ابیات سیبویه. کتاب لحن العامه و شرح الفصیح. شرح مقصورۀ ابن درید
محمد بن احمد بن هشام بن ابراهیم اللخمی الاندلسی السبتی اللغوی النحوی. سیوطی در طبقات النحاه از او نام برده و تآلیف او را ذکر کرده و گوید در557 هجری قمری حیات داشت. و ابن دحیه نیز در المطرب من اشعار اهل المغرب در دوازده معنی خال، شعری از ابن هشام آورده است. او راست: کتاب المدخل الی تقویم اللسان. کتاب تعلیم البیان. کتاب الفصول و الجمل فی شرح ابیات الخمل. کتاب النکت علی شرح ابیات سیبویه. کتاب لحن العامه و شرح الفصیح. شرح مقصورۀ ابن درید
شمس الدین عبدالماجد العجیمی. نحوی فقیه اصولی. دخترزادۀ صاحب مغنی. او دانش نحو و دیگر علوم از خال خویش محب الدین و جز او فراگرفته است و از مشایخ شمنی محشی مغنی است
شمس الدین عبدالماجد العجیمی. نحوی فقیه اصولی. دخترزادۀ صاحب مغنی. او دانش نحو و دیگر علوم از خال خویش محب الدین و جز او فراگرفته است و از مشایخ شمنی محشی مغنی است
محمد بن یحیی بن هشام خزرجی انصاری اندلسی، معروف به ابن بردعی. شاگرد ابن خروف نحوی. و شلوبینی از او اخذ علم و ادب کرده است. او راست: کتاب فصل امقال فی ابنیه الافعال. المسائل و النخب. الافصاح بفوائد الایضاح و الاقتراح فی تلخیص الایضاح و شرحه و غیر ذلک
محمد بن یحیی بن هشام خزرجی انصاری اندلسی، معروف به ابن بردعی. شاگرد ابن خروف نحوی. و شلوبینی از او اخذ علم و ادب کرده است. او راست: کتاب فصل امقال فی ابنیه الافعال. المسائل و النخب. الافصاح بفوائد الایضاح و الاقتراح فی تلخیص الایضاح و شرحه و غیر ذلک
عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری المعافری نحوی. اصل او از بصره و مولد او به مصر است. او راست: شرح و تهذیب سیرۀ ابن اسحاق در احوال رسول و مغازی آن حضرت صلوات الله علیه و این کتاب معروف به سیرۀ ابن هشام است و ابوالقاسم سهیلی آنرا شرح کرده است و نیز او راست کتاب انساب حمیر و ملوکها. وفات او به سال 218 و یا 213 هجری قمری به مصر بوده است
عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری المعافری نحوی. اصل او از بصره و مولد او به مصر است. او راست: شرح و تهذیب سیرۀ ابن اسحاق در احوال رسول و مغازی آن حضرت صلوات الله علیه و این کتاب معروف به سیرۀ ابن هشام است و ابوالقاسم سهیلی آنرا شرح کرده است و نیز او راست کتاب انساب حمیر و ملوکها. وفات او به سال 218 و یا 213 هجری قمری به مصر بوده است
ابومحلم محمد بن هشام بن عوف التمیمی الشیبانی السعدی اللغوی. ابواحمد عسکری گوید او امام لغت عربیت و علم شعر و ایام ناس است و اصل وی از اهواز باشد و در طلب حدیث مراراً بمکه و کوفه و بصره سفر کرد و از سفیان بن عیینه و جماعتی استماع حدیث کرد و به طلب عربیت ببادیه شد و دیری نپائید و علمای بسیاری مانند زبیر بن بکار و ثعلب و مبرد از وی روایت دارند. مرزبانی از محمد بن یحیی و او از حسین بن یحیی روایت کند که الواثق بالله خلیفه در خواب دیدکه از خدای تعالی درخواستی تا او را ببهشت برد و برحمت خویش بپوشد و او را در زمرۀ هالکین درنیاورد. و در خواب شنیدی که گوینده ای گوید: در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که قلب او مرت باشد بامدادان خلیفه از جلساء خویش تعبیر این خواب و معنی کلمه مرت بپرسید کسی حقیقت آن ندانست پس ابامحلم را طلب کرد و او حاضر آمد و گزارش خواب خویش و معنی کلمه مرت از وی سؤال کرد. ابومحلم گفت: مرت زمین قفر بی گیاه باشد و بنابراین گفتۀ هاتف را معنی این است که در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که دل او چون زمین مردۀ بی نبات از ایمان خالی باشد واثق گفت گواهی از شعر که لفظ مرت در آن آمده باشد بیار. ابومحلم دیری بیندیشید و بیتی شامل این کلمه بخاطر نیاورد تا یکی از حضار گفت من شعری از بعض بنی اسد بیاد دارم و آن این است: و مرت مرورات یحار بها القطا و یصبح ذوعلم بها و هو جاهل. پس ابومحلم بخندید و گفت گاهی انسان را از چیزهائی فراموشی آید که از آنچه در آستین دارد بدو نزدیکتر است پس صد شعر معروف از شعرای مشهور پی درپی بخواند که در همه کلمه مرت بیامده بود و واثق هزار دینار به او بخشید و منادمت مجلس خویش از او درخواست و او از قبول آن سر باز زد... مرزبانی از احمد بن محمد عروضی حکایت کند که ابومحلم گفت آنگاه که من بمکه آمدم ملازمت درس ابن عیینه میکردم و هیچ مجلس او از من فوت نمیشد روزی بمن گفت ای پسرپشت کار و استماعی نیکو داری ولکن بهره ای برنمیگیری گفتم چگونه گفت ازیرا که از سخنان من هیچ ننویسی گفتم من همه گفته های تو بدل سپارم و از بر کنم. و ازینرو بنوشتن حاجت نیفتد او را سخن من استوار نیامد و دفتر یکی از شاگردان برگرفت و گفت آنچه امروز گفتم بازگوی و من بی تحریف حرفی گفته های او باز بگفتم پس مجلس دیگر از دفتر باز کرد و آنرا نیز از بر بخواندم، ابن عیینه گفت زهری از عکرمه و او از ابن عباس روایت آرد که بهر هفتاد سال کسی پیدا آید که همه چیز را بیاد گیرد و فراموش نکند و با دست بر من زد و گفت گمان برم که تو آنکس باشی... و ابن سکیت گوید اصل ابومحلم از ایران است و مولد او بفارس باشد و به بنی سعد منسوب است و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. مولد او در آن سال بود که منصور خلیفه بحج شد، و وفات او در 245 هجری قمری بوده است. (نقل به اختصار از روضات). و ابن الندیم در کتاب الفهرست بباب الکتب المؤلفه فی الانواء نام او را برده و یکی از کتب انواء را بدو نسبت کرده است و نیز در موضع دیگر گوید: محمد بن سعد یا محمد بن هشام بن عوف السعدی، ابن السکیت گوید ابومحلم از مردم ایران و مولد او فارس است و نسبت او به بنی سعد بولاء باشد. مؤرج گوید ابومحلم در حافظه بی نظیر بود چنانکه شبی جزوی در پانصد ورق از من بعاریت بستد و فردا بمن بازآورد، بالتمام از بر کرده و چنانکه خود ابومحلم می گفت مولد او بسالی است که منصور خلیفه بحج شد. و در سال 248 وفات کرده است. و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. (از ابن الندیم)
ابومحلم محمد بن هشام بن عوف التمیمی الشیبانی السعدی اللغوی. ابواحمد عسکری گوید او امام لغت عربیت و علم شعر و ایام ناس است و اصل وی از اهواز باشد و در طلب حدیث مراراً بمکه و کوفه و بصره سفر کرد و از سفیان بن عیینه و جماعتی استماع حدیث کرد و به طلب عربیت ببادیه شد و دیری نپائید و علمای بسیاری مانند زبیر بن بکار و ثعلب و مبرد از وی روایت دارند. مرزبانی از محمد بن یحیی و او از حسین بن یحیی روایت کند که الواثق بالله خلیفه در خواب دیدکه از خدای تعالی درخواستی تا او را ببهشت برد و برحمت خویش بپوشد و او را در زمرۀ هالکین درنیاورد. و در خواب شنیدی که گوینده ای گوید: در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که قلب او مُرت باشد بامدادان خلیفه از جلساء خویش تعبیر این خواب و معنی کلمه مُرت بپرسید کسی حقیقت آن ندانست پس ابامحلم را طلب کرد و او حاضر آمد و گزارش خواب خویش و معنی کلمه مُرت از وی سؤال کرد. ابومحلم گفت: مُرت زمین قفر بی گیاه باشد و بنابراین گفتۀ هاتف را معنی این است که در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که دل او چون زمین مردۀ بی نبات از ایمان خالی باشد واثق گفت گواهی از شعر که لفظ مرت در آن آمده باشد بیار. ابومحلم دیری بیندیشید و بیتی شامل این کلمه بخاطر نیاورد تا یکی از حضار گفت من شعری از بعض بنی اسد بیاد دارم و آن این است: و مرت ُ مُرورات یحار بها القطا و یصبح ذوعلم بها وَ هْوَ جاهل. پس ابومحلم بخندید و گفت گاهی انسان را از چیزهائی فراموشی آید که از آنچه در آستین دارد بدو نزدیکتر است پس صد شعر معروف از شعرای مشهور پی درپی بخواند که در همه کلمه مرت بیامده بود و واثق هزار دینار به او بخشید و منادمت مجلس خویش از او درخواست و او از قبول آن سر باز زد... مرزبانی از احمد بن محمد عروضی حکایت کند که ابومحلم گفت آنگاه که من بمکه آمدم ملازمت درس ابن عیینه میکردم و هیچ مجلس او از من فوت نمیشد روزی بمن گفت ای پسرپشت کار و استماعی نیکو داری ولکن بهره ای برنمیگیری گفتم چگونه گفت ازیرا که از سخنان من هیچ ننویسی گفتم من همه گفته های تو بدل سپارم و از بر کنم. و ازینرو بنوشتن حاجت نیفتد او را سخن من استوار نیامد و دفتر یکی از شاگردان برگرفت و گفت آنچه امروز گفتم بازگوی و من بی تحریف حرفی گفته های او باز بگفتم پس مجلس دیگر از دفتر باز کرد و آنرا نیز از بر بخواندم، ابن عیینه گفت زهری از عکرمه و او از ابن عباس روایت آرد که بهر هفتاد سال کسی پیدا آید که همه چیز را بیاد گیرد و فراموش نکند و با دست بر من زد و گفت گمان برم که تو آنکس باشی... و ابن سکیت گوید اصل ابومحلم از ایران است و مولد او بفارس باشد و به بنی سعد منسوب است و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. مولد او در آن سال بود که منصور خلیفه بحج شد، و وفات او در 245 هجری قمری بوده است. (نقل به اختصار از روضات). و ابن الندیم در کتاب الفهرست بباب الکتب المؤلفه فی الانواء نام او را برده و یکی از کتب انواء را بدو نسبت کرده است و نیز در موضع دیگر گوید: محمد بن سعد یا محمد بن هشام بن عوف السعدی، ابن السکیت گوید ابومحلم از مردم ایران و مولد او فارس است و نسبت او به بنی سعد بولاء باشد. مؤرج گوید ابومحلم در حافظه بی نظیر بود چنانکه شبی جزوی در پانصد ورق از من بعاریت بستد و فردا بمن بازآورد، بالتمام از بر کرده و چنانکه خود ابومحلم می گفت مولد او بسالی است که منصور خلیفه بحج شد. و در سال 248 وفات کرده است. و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. (از ابن الندیم)
محب الدین محمد بن عبدالله ، پسر صاحب مغنی اللبیب معروف. او از مشایخ ابن حجر مکی است و گویند درنحو بر پدر پیشی داشت و از پدر و جز او دانش نحو فراگرفت و سبکی و ابن جماعه و ابن عقیل بدو اجازۀ روایت داده اند و به رجب سال 799 هجری قمری درگذشته است
محب الدین محمد بن عبدالله ، پسر صاحب مغنی اللبیب معروف. او از مشایخ ابن حجر مکی است و گویند درنحو بر پدر پیشی داشت و از پدر و جز او دانش نحو فراگرفت و سبکی و ابن جماعه و ابن عقیل بدو اجازۀ روایت داده اند و به رجب سال 799 هجری قمری درگذشته است
دختر حارثه بن نعمان انصاری. اززنان صحابی بوده، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و 288 شود دختر هشام بن اسماعیل و مادر هشام بن عبدالملک خلیفۀ اموی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 310)
دختر حارثه بن نعمان انصاری. اززنان صحابی بوده، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 287 و 288 شود دختر هشام بن اسماعیل و مادر هشام بن عبدالملک خلیفۀ اموی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 310)
کمال الدین محمد بن همام الدین عبدالواحد اسکندری سیواسی. صوفی و فقیه حنفی. او در شهر سیواس و اسکندریه قاضی بود و چندی در مدارس قاهره تدریس کرد و کتبی چند در اصول و غیر آن دارد. مولد او به سال 788 هجری قمری و وفات در 861 بوده است
کمال الدین محمد بن همام الدین عبدالواحد اسکندری سیواسی. صوفی و فقیه حنفی. او در شهر سیواس و اسکندریه قاضی بود و چندی در مدارس قاهره تدریس کرد و کتبی چند در اصول و غیر آن دارد. مولد او به سال 788 هجری قمری و وفات در 861 بوده است
ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادی. وفات 567 ه. ق. ادیب و نحوی معروف. او در منطق و فلسفه و حساب و هندسه نیز استاد بود و خط نیکو مینوشت و کتابخانه ای بزرگ داشت و به عمر خویش زن نکرد. ابوسعد سمعانی و ابواحمد بن سکینه و ابومحمد بن اخضر از شاگردان اویند. کتاب جمل عبدالقاهر جرجانی و لمع ابن جنی را شرح کرده و کتابهای دیگر نیز داشته است
ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادی. وفات 567 هَ. ق. ادیب و نحوی معروف. او در منطق و فلسفه و حساب و هندسه نیز استاد بود و خط نیکو مینوشت و کتابخانه ای بزرگ داشت و به عمر خویش زن نکرد. ابوسعد سمعانی و ابواحمد بن سکینه و ابومحمد بن اخضر از شاگردان اویند. کتاب جمل عبدالقاهر جرجانی و لمع ابن جنی را شرح کرده و کتابهای دیگر نیز داشته است
کنیت دو تن از شعرای ایران: 1- شمس الدین محمد قهستانی. وفات 982 ه. ق. مثنوی خاورنامه مشتمل بر شرح غزوات امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اوست. 2- جمال الدین بن حسام خوافی سرخسی هروی. وفات 737 ه. ق. مولد او بیکی از قراء نشابور، و چون مدتی در شهرهای خواف و سرخس و هرات بسر برده او را بهر یک از این سه شهر نسبت کنند. او سفری به هندوستان رفته و بایران بازگشته و در دربار آل کرت اعتباری داشته است
کنیت دو تن از شعرای ایران: 1- شمس الدین محمد قهستانی. وفات 982 هَ. ق. مثنوی خاورنامه مشتمل بر شرح غزوات امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اوست. 2- جمال الدین بن حسام خوافی سرخسی هروی. وفات 737 هَ. ق. مولد او بیکی از قراء نشابور، و چون مدتی در شهرهای خواف و سرخس و هرات بسر برده او را بهر یک از این سه شهر نسبت کنند. او سفری به هندوستان رفته و بایران بازگشته و در دربار آل کرت اعتباری داشته است
احمد بن محمد بن سلیمان بن بشار کاتب. یکی از افاضل کتاب در بلاغت و صناعت. او استاد ابوعبدالله کوفی وزیر بود و کتاب الخراج الکبیر در هزار ورقه و کتاب البیوتات و المنادمه از اوست
احمد بن محمد بن سلیمان بن بشار کاتب. یکی از افاضل کتاب در بلاغت و صناعت. او استاد ابوعبدالله کوفی وزیر بود و کتاب الخراج الکبیر در هزار ورقه و کتاب البیوتات و المنادمه از اوست
ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسام. وفات 303 ه. ق. شاعر عرب. او بیشتر بهجا میگرائید و هیچکس از معاصرین و حتی کسان او از زبان او ایمن نبودند. ابن الندیم از کتب او کتاب اخبار عمر بن ابی ربیعه و کتاب الزنجیین و کتاب مناقضات الشعراء و کتاب اخبارالاحوص و دیوان شعر خود او را نام می برد
ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسام. وفات 303 هَ. ق. شاعر عرب. او بیشتر بهجا میگرائید و هیچکس از معاصرین و حتی کسان او از زبان او ایمن نبودند. ابن الندیم از کتب او کتاب اخبار عمر بن ابی ربیعه و کتاب الزنجیین و کتاب مناقضات الشعراء و کتاب اخبارالاحوص و دیوان شعر خود او را نام می برد
ابوالطیب ابراهیم بن محمد بن الشهاب. متکلم معتزلی، شاگرد بلخی و خیاط و غیر آن دو. وفات او بعد از 350 ه. ق. است در سن پیری. و او راست: کتاب مجالس الفقهاء و مناظراتهم قرب چهارصد ورقه. (ابن الندیم)
ابوالطیب ابراهیم بن محمد بن الشهاب. متکلم معتزلی، شاگرد بلخی و خیاط و غیر آن دو. وفات او بعد از 350 هَ. ق. است در سن پیری. و او راست: کتاب مجالس الفقهاء و مناظراتهم قرب چهارصد ورقه. (ابن الندیم)
ابوزکریا یحیی بن محمد بن احمد بن عوام اشبیلی. او در آخر مائۀ ششم هجری باشبیلیه میزیست. از احوال وی اطلاع بسیاری در دست نیست فقط معلوم است کتابی در کشاورزی موسوم به کتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است، سی فصل آن در کشت و زرع و چهار فصل در تربیت حیوانات اهلی وبیطره. این کتاب از حیث سعه بزرگترین کتابی است که در این فن از قدما بجای مانده است و حاوی فنون کشاورزی عالیۀ اسپانیای عربی و شامل علوم فلاحت لاطینی و اغریقی و کلدانی و عربی است و یکی از موسوعات فن است، مشتمل بر قسمت عملی و نظری این دانش و چنانکه خود گوید گذشته از فائده ها که از کتب پیشینیان برده تجارب خویش نیز بر آن افزوده است، و این کتاب بر دو بخش است، بخش اول در طباع اراضی و رشوه و کوت و میاه و باغ ها و درختان و اثمار و طریقۀ نگاهداشت و حفظ میوه ها و جز آن، و بخش دوم در کشت و انتخاب تخم ها و فصول کشت بذور و حبوب و بقول و احرارالبقول و گیاهان عطری و صناعی و حصاد و ساختمان های فلاحی و تربیت احشام و طیور اهلی و در آخر این جزء مبحثی است در بیطره. ابن خلدون در مقدمه گفته است: هذه الصناعه [ای الفلاحه] من فروع الطبیعیات و هی النظر فی النبات من حیث تنمیته و نشؤه بالسقی و العلاج و تعهده بمثل ذلک و کان للمتقدمین بها عنایه کثیره و کان النظر فیها عندهم عاماً فی النبات من جهه غرسه و تنمیته و من جهه خواصه و روحانیته و مشاکلتها لروحانیات الکواکب و الهیاکل المستعمل ذلک کله فی باب السحر فعظمت عنایتهم به لأجل ذلک و ترجم من کتب الیونانیین کتاب الفلاحه النبطیه منسوبه لعلماء النبط مشتمله من ذلک علی علم کبیر و لما نظر اهل المله [ای المله الاسلامیه] فیما اشتمل علیه هذا الکتاب و کان باب السحر مسدوداً و النظر فیه محظوراً [یعنی عندالمسلمین] فاقتصروا منه علی الکلام فی النبات من جهه غرسه و علاجه و ما یعرض له فی ذلک و حذفوا الکلام فی الفن الاّخر منه جمله. و اختصر ابن العوام کتاب الفلاحه النبطیه علی هذا المنهاج و بقی الفن الاّخر منه مغفلاً نقل منه مسلمه فی کتبه السحریه امهات من مسائله کما نذکره عندالکلام علی السحر ان شأاﷲ تعالی و کتب المتأخرین فی الفلاحه کثیره و لایعدون فیها الکلام فی الغراس والعلاج و حفظ النبات من جوائحه و عوایقه و مایعرض فی ذلک کله و هی موجوده - انتهی. ابن عوام در چند موضع این کتاب گوید: با مراعات شرایطی چند در آبیاری میتوان رنگ و خواص نباتات را تغییر داد. نیز در امر پیوند طریقه های نوین دارد. این کتاب به زبان فرانسه ترجمه و چاپ شده و نیز با متن عربی و ترجمه انگلیسی در 1216 ه.ق. به طبع رسیده است
ابوزکریا یحیی بن محمد بن احمد بن عوام اشبیلی. او در آخر مائۀ ششم هجری باشبیلیه میزیست. از احوال وی اطلاع بسیاری در دست نیست فقط معلوم است کتابی در کشاورزی موسوم به کتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است، سی فصل آن در کشت و زرع و چهار فصل در تربیت حیوانات اهلی وبیطره. این کتاب از حیث سعه بزرگترین کتابی است که در این فن از قدما بجای مانده است و حاوی فنون کشاورزی عالیۀ اسپانیای عربی و شامل علوم فلاحت لاطینی و اغریقی و کلدانی و عربی است و یکی از موسوعات فن است، مشتمل بر قسمت عملی و نظری این دانش و چنانکه خود گوید گذشته از فائده ها که از کتب پیشینیان برده تجارب خویش نیز بر آن افزوده است، و این کتاب بر دو بخش است، بخش اول در طباع اراضی و رشوه و کوت و میاه و باغ ها و درختان و اثمار و طریقۀ نگاهداشت و حفظ میوه ها و جز آن، و بخش دوم در کشت و انتخاب تخم ها و فصول کشت بذور و حبوب و بُقول و احرارالبقول و گیاهان عطری و صناعی و حصاد و ساختمان های فلاحی و تربیت احشام و طیور اهلی و در آخر این جزء مبحثی است در بیطره. ابن خلدون در مقدمه گفته است: هذه الصناعه [ای الفلاحه] من فروع الطبیعیات و هی النظر فی النبات من حیث تنمیته و نشؤه بالسقی و العلاج و تعهده بمثل ذلک و کان للمتقدمین بها عنایه کثیره و کان النظر فیها عندهم عاماً فی النبات من جهه غرسه و تنمیته و من جهه خواصه و روحانیته و مشاکلتها لروحانیات الکواکب و الهیاکل المستعمل ذلک کله فی باب السحر فعظمت عنایتهم به لأجل ذلک و ترجم من کتب الیونانیین کتاب الفلاحه النبطیه منسوبه لعلماء النبط مشتمله من ذلک علی علم کبیر و لما نظر اهل المله [ای المله الاسلامیه] فیما اشتمل علیه هذا الکتاب و کان باب السحر مسدوداً و النظر فیه محظوراً [یعنی عندالمسلمین] فاقتصروا منه علی الکلام فی النبات من جهه غرسه و علاجه و ما یعرض له فی ذلک و حذفوا الکلام فی الفن الاَّخر منه جمله. و اختصر ابن العوام کتاب الفلاحه النبطیه علی هذا المنهاج و بقی الفن الاَّخر منه مغفلاً نقل منه مسلمه فی کتبه السحریه امهات من مسائله کما نذکره عندالکلام علی السحر ان شأاﷲ تعالی و کتب المتأخرین فی الفلاحه کثیره و لایعدون فیها الکلام فی الغراس والعلاج و حفظ النبات من جوائحه و عوایقه و مایعرض فی ذلک کله و هی موجوده - انتهی. ابن عوام در چند موضع این کتاب گوید: با مراعات شرایطی چند در آبیاری میتوان رنگ و خواص نباتات را تغییر داد. نیز در امر پیوند طریقه های نوین دارد. این کتاب به زبان فرانسه ترجمه و چاپ شده و نیز با متن عربی و ترجمه انگلیسی در 1216 هَ.ق. به طبع رسیده است
امیر صلاح الدین خلیل. یکی ازامراء مصر. او ولایت اسکندریه داشت و چون امیر برکه مقتول شد، برقوق بتهمت قتل برکه ابن عرام را دستگیر کرد و به سال 782 ه. ق. بکشت. وی مردی دانشمند و ادیب بود و کتابی در تاریخ کرده و اشعاری داشته است
امیر صلاح الدین خلیل. یکی ازامراء مصر. او ولایت اسکندریه داشت و چون امیر برکه مقتول شد، برقوق بتهمت قتل برکه ابن عرام را دستگیر کرد و به سال 782 هَ. ق. بکشت. وی مردی دانشمند و ادیب بود و کتابی در تاریخ کرده و اشعاری داشته است
ابوعلی حسن بن حسن بن هیثم. مهندس بصری نزیل مصر. صاحب تصانیف و تآلیف نامی در علم هندسه. مولد او ببصره به سال 354 هجری قمری او عالم بغوامض این علم و معانی آن و بسایر علوم عقلی نیز بصیر بود و مردم عصر از او فوائد بسیار گرفتند. وقتی بحاکم علوی صاحب مصر که متمایل بحکمت بود درجۀ اتقان ابن هیثم را در این علم خبر دادند او آرزومند دیدار وی گشت و بر این آرزوی او بیفزود آنگاه که گفتند ابن هیثم گفته است اگر من به مصر بودمی در نیل تصرفی کردمی که در حالت طغیان و نقصان هر دو سودمند باشد چه شنیده ام نیل در طرف اقلیم مصری از مکانی بلند سرازیر می گردد، الحاکم بالله سرّاً مالی بدو فرستاد و وی را به آمدن به مصر ترغیب کرد و او به مصر رهسپار شد آنگاه که خبر وصول او بحاکم رسید حاکم بتن خویش او را پذیره گشت و در قریۀ معروف به خندق بظاهر قاهرۀ معزّ یکدیگر را دیدار کردند و حاکم امر بفرود آوردن وی و اکرام او داد و چون از رنج سفر بیاسود ازاو ایفای وعد امر نیل خواست و وی با حاکم و جماعتی از دستکاران و معماران برای انجام منظور خویش اقلیم مصر را بدرازا بپیمود و چون آثار سکنۀ پیشین مصر رادر غایت اتقان و احکام صنعت و جودت هندسه بدید و محتویات آن را از اشکال سماویه و مثالات هندسیه با تصویر معجز مشاهده کرد دانست که قصد او بعمل نتواند آمدن چه بر پیشینیان مصر چیزی از علم او مجهول نبوده و اگر این قصد ممکن و میسر بودی آنان خود بدان توفیق یافته بودندی. پس بدو نومیدی راه یافت خاصه آنگاه که بموضع معروف به جنادل قبلی شهر اسوان رسید و آن موضعی مرتفع است که آب نیل از آنجا به نشیب افتد و پس از معاینه و اختبار و دیدن دو ساحل نیل یقین کرد که این امر بر وفق مراد او نرود و از وعد خویش خجل و شرمنده گشت و از حاکم پوزش خواست و حاکم عذر او بپذیرفت واز آن پس او را تولیت بعض دواوین داد و او از ترس، نه برغبت آن شغل قبول کرد و یقین داشت که تقلید خدمت حاکم غلط است چه او متلون و خونخوار بود و بی سببی یا به ضعیفترین سبب بسفک دماء می پرداخت. عاقبت برای نجات خویش حیلتی اندیشید و آن اظهار دیوانگی بود و چون خبر دیوانگی او بحاکم رسید امر داد تا او را در خانه وی در بند کردند و پرستارانی بخدمت او گماشت و اموال او را به نام خود او بنواب خویش سپرد و او بدین تظاهر بپائید تا حاکم بمرد و چند روز پس از وفات حاکم اظهار عقل کرد و از خانه بیرون شد و در قبه بر درجامع از هر منزل گرفت و مال سپرده بدو بازدادند و بشغل تصنیف پرداخت. وی خطی نیکو داشت و در مدت یکسال در ضمن مشاغل علمی خود سه کتاب اقلیدس و متوسطات و مجسطی را بخط خویش مینوشت و به یکصد و پنجاه دینار میفروخت و مؤنت سال او همان بود و بدینسان در قاهره میزیست تا در حدود سال 430 هجری قمری یا کمی پس از آن درگذشت. بیش از دویست کتاب از تألیفات او نام برده اند از جمله: کتاب المناظر است که بلاتینی ترجمه شده و از زمان روجر باکون تا کپلر در مغرب اهمیت بسیار داشته و کمال الدین ابوالحسن فارسی متوفی به حدود 719 شرحی به عربی بر آن نوشته. دیگر از کتب او: کیفیات الاظلال. کتاب فی المرایا المحرقه بالقطوع. کتاب فی المرایاالمحرقه بالدوائر. کتاب فی مساحهالمجسم المکافی. فقراتی از رساله فی المکان، فی مسأله عددیه. فی شکل بنی موسی. فی اصول المساحه که به عربی با ترجمه آلمانی آن طبع و منتشر شده است. برای نام سایر کتب او رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه شود. و عدسی محدّب ذره بین از اختراعات اوست و او را بطلمیوس دوم گویند طبیب مشهوری از مردم قرطبه. او را کتبی است در اغذیه و سموم وخواص ادویۀ مفرده و در سال 455 هجری قمری درگذشته است. و اختلاف تاریخ دلالت دارد که او غیر از ابن 9هیثم منجم سابق الذکر است. (از تاریخ اطبای عرب لکلرک)
ابوعلی حسن بن حسن بن هیثم. مهندس بصری نزیل مصر. صاحب تصانیف و تآلیف نامی در علم هندسه. مولد او ببصره به سال 354 هجری قمری او عالم بغوامض این علم و معانی آن و بسایر علوم عقلی نیز بصیر بود و مردم عصر از او فوائد بسیار گرفتند. وقتی بحاکم علوی صاحب مصر که متمایل بحکمت بود درجۀ اتقان ابن هیثم را در این علم خبر دادند او آرزومند دیدار وی گشت و بر این آرزوی او بیفزود آنگاه که گفتند ابن هیثم گفته است اگر من به مصر بودمی در نیل تصرفی کردمی که در حالت طغیان و نقصان هر دو سودمند باشد چه شنیده ام نیل در طرف اقلیم مصری از مکانی بلند سرازیر می گردد، الحاکم بالله سرّاً مالی بدو فرستاد و وی را به آمدن به مصر ترغیب کرد و او به مصر رهسپار شد آنگاه که خبر وصول او بحاکم رسید حاکم بتن خویش او را پذیره گشت و در قریۀ معروف به خندق بظاهر قاهرۀ معزّ یکدیگر را دیدار کردند و حاکم امر بفرود آوردن وی و اکرام او داد و چون از رنج سفر بیاسود ازاو ایفای وعد امر نیل خواست و وی با حاکم و جماعتی از دستکاران و معماران برای انجام منظور خویش اقلیم مصر را بدرازا بپیمود و چون آثار سکنۀ پیشین مصر رادر غایت اتقان و احکام صنعت و جودت هندسه بدید و محتویات آن را از اشکال سماویه و مثالات هندسیه با تصویر معجز مشاهده کرد دانست که قصد او بعمل نتواند آمدن چه بر پیشینیان مصر چیزی از علم او مجهول نبوده و اگر این قصد ممکن و میسر بودی آنان خود بدان توفیق یافته بودندی. پس بدو نومیدی راه یافت خاصه آنگاه که بموضع معروف به جنادل قبلی شهر اسوان رسید و آن موضعی مرتفع است که آب نیل از آنجا به نشیب افتد و پس از معاینه و اختبار و دیدن دو ساحل نیل یقین کرد که این امر بر وفق مراد او نرود و از وعد خویش خجل و شرمنده گشت و از حاکم پوزش خواست و حاکم عذر او بپذیرفت واز آن پس او را تولیت بعض دواوین داد و او از ترس، نه برغبت آن شغل قبول کرد و یقین داشت که تقلید خدمت حاکم غلط است چه او متلون و خونخوار بود و بی سببی یا به ضعیفترین سبب بسفک دماء می پرداخت. عاقبت برای نجات خویش حیلتی اندیشید و آن اظهار دیوانگی بود و چون خبر دیوانگی او بحاکم رسید امر داد تا او را در خانه وی در بند کردند و پرستارانی بخدمت او گماشت و اموال او را به نام خود او بنواب خویش سپرد و او بدین تظاهر بپائید تا حاکم بمرد و چند روز پس از وفات حاکم اظهار عقل کرد و از خانه بیرون شد و در قبه بر درجامع از هر منزل گرفت و مال سپرده بدو بازدادند و بشغل تصنیف پرداخت. وی خطی نیکو داشت و در مدت یکسال در ضمن مشاغل علمی خود سه کتاب اقلیدس و متوسطات و مجسطی را بخط خویش مینوشت و به یکصد و پنجاه دینار میفروخت و مؤنت سال او همان بود و بدینسان در قاهره میزیست تا در حدود سال 430 هجری قمری یا کمی پس از آن درگذشت. بیش از دویست کتاب از تألیفات او نام برده اند از جمله: کتاب المناظر است که بلاتینی ترجمه شده و از زمان روجر باکون تا کپلر در مغرب اهمیت بسیار داشته و کمال الدین ابوالحسن فارسی متوفی به حدود 719 شرحی به عربی بر آن نوشته. دیگر از کتب او: کیفیات الاظلال. کتاب فی المرایا المحرقه بالقطوع. کتاب فی المرایاالمحرقه بالدوائر. کتاب فی مساحهالمجسم المکافی. فقراتی از رساله فی المکان، فی مسأله عددیه. فی شکل بنی موسی. فی اصول المساحه که به عربی با ترجمه آلمانی آن طبع و منتشر شده است. برای نام سایر کتب او رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه شود. و عدسی محدّب ذره بین از اختراعات اوست و او را بطلمیوس دوم گویند طبیب مشهوری از مردم قرطبه. او را کتبی است در اغذیه و سموم وخواص ادویۀ مفرده و در سال 455 هجری قمری درگذشته است. و اختلاف تاریخ دلالت دارد که او غیر از ابن 9هیثم منجم سابق الذکر است. (از تاریخ اطبای عرب لُکلرک)
احمد بن عبدالعزیز بن هشام بن خلف بن غزوان، ادیب نحوی عروضی ملقب به قاری و مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن هشام و ابن خلف از اکابر قراء و اساتید نحو بوده و در عروض و حل معمی دستی توانا داشته است، و سه ارجوزه در خط و قرائت و نحو و شرح شواهد ایضاح ابوعلی فارسی در نحو از تألیفات و آثار قلمی او بوده است، از اشعار او است: الحمد للّه علی مااری کاننی فی زمنی حالم یسود اقوام علی جهلهم ولایسود الماجد العالم، وفاتش پس از سال 553 هجری قمری و نامعلوم است، (از ریحانه الادب ج 6 ص 199) (روضات الجنات ص 82)، و رجوع به احمد بن عبدالعزیز فهری و ابوالعباس احمد بن عبدالعزیز بن هشام شود
احمد بن عبدالعزیز بن هشام بن خلف بن غزوان، ادیب نحوی عروضی ملقب به قاری و مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن هشام و ابن خلف از اکابر قراء و اساتید نحو بوده و در عروض و حل معمی دستی توانا داشته است، و سه ارجوزه در خط و قرائت و نحو و شرح شواهد ایضاح ابوعلی فارسی در نحو از تألیفات و آثار قلمی او بوده است، از اشعار او است: الحمد لِلّه علی مااری کاننی فی زمنی حالم یسود اقوام علی جهلهم ولایسود الماجد العالم، وفاتش پس از سال 553 هجری قمری و نامعلوم است، (از ریحانه الادب ج 6 ص 199) (روضات الجنات ص 82)، و رجوع به احمد بن عبدالعزیز فهری و ابوالعباس احمد بن عبدالعزیز بن هشام شود